چکیده

هدف این مقاله نشان دادن این نکته است که بر خلاف آنچه معمولاً در ایران اندیشیده می‌شود، تفکر اخوانی یک تفکر یکدست و یکپارچه نیست و در بین متفکران شاخص اخوانی تفاوت‌های قابل ملاحظه‌ای وجود دارد. در این مقاله ما چهار اندیشمند را از دو نسل متفاوت اخوان برگزیده‌ایم و با بررسی دیدگاههای آن‌ها سعی کرده‌ایم نشان دهیم که آن اندیشه‌ای که تفکر اخوانی را به یک کلیت یکدست فرو می‌کاهد، اندیشه‌ای ساده‌انگار و نادرست است. به این منظور ما به بررسی دیدگاههای حسن البنا و سید قطب از نسل سنتی اخوان و یوسف القرضاوی و راشد الغنوشی از نسل جدید متفکران اخوانی پرداخته‌ایم. نتایج تحقیق نشان می‌دهد که اندیشه اخوانیِ نسل پس از البنا و سید قطب، تغییرات قابل توجهی را از سر گذرانده است به گونه‌ای که برخی از متفکران شاخص اخوانی به تجدیدنظرهای اساسی‌ای در اندیشه‌های نسل اول و از جمله خود البنا پرداخته‌اند. ضمن آنکه در هر دوره ‌خاصی نیز تفاوت‌های نسبتاً قابل ملاحظه‌ای بین دیدگاههای اخوانی‌ها وجود داشته و دارد. 

واژگان کلیدی: اخوان المسلمین، حکومت اسلامی، غرب و علوم غربی، حقوق زنان. 

 ۱-مقدمه

بدون شک جنبش اخوان المسلمین قدیمی‌ترین و مهم‌ترین جنبش اسلام گرا در طول قرن بیستم بوده است که با سرگذشتی مشحون از اتفاقات بسیار پا به قرن بیست و یکم نهاد و در این قرن نیز همچنان به نقش آفرینی‌اش ادامه داد. این جنبش که زمانی طولانی، بزرگ‌ترین اپوزیسیون سیاسی در برخی از کشورهای عربی به شمار می‌آمد، پس از بهار عربی به بزرگ‌ترین قدرت سیاسی در برخی از‌‌ همان کشور‌ها -از جمله در مصر و تونس- تبدیل شد. هر چند که در ‌‌نهایت، تجربه حکومت داری اخوانِ مادر (اخوان مصر) چندان موفق از کار در نیامد و با اوج گیری اعتراضات مردمی و کودتای ارتش، دولت اخوانی مصر سقوط کرد. 

برخلاف سایر جریانهای اسلامی، اخوان المسلمین جریانی در ابعاد بین المللی است که در تمام کشورهای مسلمان نشین و بسیاری از کشورهای غیر مسلمان نشین ریشه دوانده است و از این حیث هیچ جریان دیگری با آن قابل مقایسه نمی‌باشد. این جنبش که در سال ۱۹۲۸ در مصر و توسط حسن البنا آغاز شد به مصر محدود نماند و در تمام کشورهای اسلامی ریشه دواند و در هرکدام از این کشور‌ها -از جمله ایران- شاخه‌ای از اخوان المسلمین، هر چند‌گاه با نامی متفاوت ظاهر شد. 

در ایران، با اهمال بسیار زیاد، از اخوان المسلمین و تفکر اخوانی به مثابه یک سازمان و اندیشه یکدست سخن می‌رود و تفاوتهای درونی بسیار آن در نظر گرفته نمی‌شود و رد کردن همین دیدگاه ساده انگارانه، انگیزه محقق برای نوشتن این مقاله شده است. در واقع قصد ما این است که با نشان دادن تفاوت‌های فکری اخوانی‌ها، چنین پندار همگون سازی را که اخوان را به یک کلیت کاذب فرو می‌کاهد بزداییم. 

برای دست یافتن به تصویر دقیقی از شباهت‌ها و تفاوتهای درونی اندیشه اخوانی می‌توان هم به استفاده از مطالعه در زمان و طولی آرای اندیشمندان اخوانی و هم به بررسی همزمان و عرضی آن‌ها پرداخت. در این مقاله ما با انتخاب چهار نفر از دو نسل اندیشه اخوانی سعی بر تلفیق هر دو نوع بررسیِ درزمان و همزمان داریم. 

اخوانی‌هایی که ما به بررسی دیدگاه‌هایشان می‌پردازیم عبارتند از «حسن البنّا» و «سید قطب» از نسل سنتی اخوان که اکنون در قید حیات نیستند و «یوسف القرضاوی» و «راشد الغنوشی» از نسل جدید و در قیدِ حیاتِ اندیشۀ اخوانی (۱). توضیح این نکته ضروری است که در این مقاله به جای واژه «اخوان المسلمین» که عمدتاً تداعی گر اخوان مصر است بیشتر از اصطلاح «اندیشه اخوانی» استفاده کرده‌ایم. علت این انتخاب از این نکته ناشی می‌شود که در این مقاله به سبب اجتناب از محدود کردن بحث به اخوانی‌های مصر، دیدگاههای راشد الغنوشی (از اخوانی‌های مشهور تونس و رهبر حزب «النهضه») نیز برسی شده است. الغنوشی عضو سازمان «اخوان المسلمین» مصر نیست اما این نکته تفاوتی در «اخوانی» بودن او ایجاد نمی‌کند. بلکه غنوشی از اخوانی‌های پرشور و هواداران راه حسن البنا است. اساساً در تمام کشورهایی که اخوان ریشه دوانده، ما با «اخوانی»‌هایی روبروییم که در مقام رهبری یا عضویت عادی در سازمان‌های دارای تفکر اخوانی به فعالیت‌های وسیع مشغولند و عضو اخوان المسلمین مصر نیز نیستند. در واقع سابقه این تقسیم کار جغرافیایی در فعالیتهای اخوانی‌ها به زمان خود حسن البنا برمی گردد. گسترش فعالیت‌های اخوان المسلمین به ورای مرزهای مصر ازخواست‌های مهم حسن البنا بود که بخشی از آن نیز در دوره حیات خود او محقق شد. همچنین باید در نظر داشت که سازمانهای اخوانیِ کشورهای مختلف، عمدتاً در یک تشکیلات بین المللی، تحت عنوان «تنظیمات عالمی» مشارکت دارند که رهبری آن بر عهده اخوان المسلمین مصر است. 

هدف ما از بررسی آرای این چهار نفر این است که با ادبیات و اسلوب فکری چند نفر از مهم‌ترین اندیشمندان و فعالین حرکت و اندیشۀ اخوان، آشنایی حاصل شود تا شباهت‌ها و تفاوت‌های آرای آن‌ها برای خواننده ایرانی روشن گردد. 

در هنگام بررسی مقدماتی اندیشه‌های این چهار نفر، برای محقق مشخص گشت که یک سری مسائل در کانون بحث و توجه همۀ آن‌ها قرار دارد، از جمله: حکومت اسلامی، حقوق و وظایف زنان، و نسبت اسلام با غرب و دانش غربی که محقق همین موارد را نقطه تمرکز مطالعه همزمان و در زمان‌اش بر روی آرای این چهار اندیشمند قرار داد. 

ما از بررسی اندیشه‌های حسن البنّا آغاز می‌کنیم و در ادامه به ترتیب به سید قطب، یوسف القرضاوی و راشد الغنوشی می‌پردازیم. 

 

۲- حسن البنّا (۱۹۴۹- ۱۹۰۶) 

اخوان المسلمین چه به عنوان یک سازمان و چه به عنوان یک مکتب، هستی خود را مدیون حسن البنا و تلاشهای گسترده او در راه توسعه آن است. می‌توان گفت بسیاری از آرای صاحب نظران اخوانی در سالیان گذشته در راتباط با مسائل اجتماعی- سیاسی، به نوعی گفت‌و‌گو با شبح حسن البنا بوده است. بنابراین پرداختن به دیدگاههای البنا، آغازگاه مناسبی برای این نوشتار خواهد بود. 

حسن البنّا تعاریف محدود از اسلام که دایره شمول آن را پایین می‌آورد نمی‌پسندد و خود در بیانی مشهور، اسلام را این گونه تعریف می‌کند: «ما بر این باوریم که احکام و آموزه‌های اسلام، فراگیر است و همه‌ی امور دنیوی و اخروی مردم را سامان می‌دهد و آنان که می‌پندارند این آموزه‌ها فقط شامل جنبه‌های عبادی یا روحی است اشتباه می‌کنند. اسلام اعتقاد است و عبادت، میهن است و‌نژاد، دین است و دولت، روحانیت است و عمل، و قران است و شمشیر» (بنّا، ۱۳۸۸: ۲۰۰). 

او معتقد است که حکومت، «قلب» همه اصلاحات اجتماعی است زیرا اگر حکومت، تباه و فاسد باشد تمام کار‌ها تباه می‌شود و به فساد می‌گراید و اگر صالح باشد تمام کار‌ها به درستی می‌گراید. از نظر او سیاسی بودن، ذاتی اسلام است و نمی‌توان اسلامی بدون سیاست متصور شد و مسلمانیِ مسلمان کامل نیست مگر آنکه «سیاسی» باشد و در شئون امت خود دورنگر باشد و بدان اهتمام ورزد: «بر هر جمعیت اسلامی فرض است که اهتمام به شئون سیاسی را در رأس برنامه خود بگذارد وگرنه خودش احتیاج دارد که معنی اسلام را بفهمد» (رزق، ۱۳۸۴: ۸۲). 

ذکر این نکته ضروری است که آنچه البنّا در مورد ویژگیهای یک حکومت مطلوب مدنظر دارد با آنچه در فلسفۀ سیاسی غرب در بارۀ حکومت مطرح است متفاوت است. چرا که بر اساس فلسفه سیاسی مدرن غربی، وظیفه دولت، پاسداری از آزادیهای فردی و تأمین امنیت شهروندان است، اما البنا وظیفه دولت را ارشاد مردم و دعوت آن‌ها به عمل به احکام اسلامی می‌داند. در واقع کارکرد اساسی حکومت در اندیشه بنا، وجهی هنجاری، دینی و ارشادی دارد: «ما در صدد برپایی حکومت اسلامی هستیم، حکومتی که مردم را به مسجد دعوت و آن‌ها را هدایت وارشاد می‌کند» (خسروی، ۱۳۸۴). 

به نظر می‌رسد آنچه مد نظر حسن ال?